چراغها خاموش است گروهی از جوانان مشغول پایکوبی و رقص هستند. برپاکننده پارتی گوشه ای از سالن ایستاده است و درزیرنورکمرنگ و ضعیف به مهمانان جوانش نگاه میکند. چند ساعت است که آنان مشغول رقص هستند و هیچکدام دست از فعالیت برنداشته اند . عرق از سرورویشان جاری است. چند دختر و پسرجوان، دست به سوی بطری مشروب می برند تا کمی از عطشی را که به جانشان نشسته است فرو بنشانند. افشین در میان تمام میهمانان انگاراز همه سرتر است . تیپ زیبایی که دارد باعث شده تا صاحب پارتی از طریق او دهها جوان را به این محل بکشاند و ...